مزیت در واردات؛ مشکل در صادرات
مهدی عبادالهی-کارشناس خودرو
وقتی سخن از مزیت در واردات میشود دو دیدگاه مطرح میشود:
1- دیدگاه ارزش افزوده، یعنی واردات مواد اولیه و صدور خودروی ساخته شده
2- دیدگاه تجاری صرف، یعنی واردات خودروی کامل یا سیبییو که برای تاجر سود خالص داشته باشد.
– در دیدگاه اول چه از نظر شکل و چه از نظر محتوا جمله جامع و مانع به نظر میآید. اما با کمی بررسی بیشتر و تعمیق در آن میتوان پی برد که شاید اینطور هم نباشد. چنانچه بهترین مواد اولیه را در سبد واردات بگذاریم لزوما بهترین ارزش افزوده را ایجاد نکردهایم و داشتن حلقه مفقودهای مثل دانش فنی ساخت و سلیقه مصرف کننده در بازار هدف بهطور واضح نمایان است، از این طریق واردات مواد اولیه صد درصد زیان آور و باعث خروج ارزی میشود که در زنجیره ایجاد ارزش از آن انتظار سود میرود، بدین صورت که با واردات مواد اولیه برای ایجاد ارزش در تولید خودرو علاوهبر اینکه ارزی وارد کشور نکردهایم باعث خروج آن هم شدهایم.البته در یک بازار مبتنی بر انتخاب و رقابت و نه در بازاری که انحصار در آن فائق باشد حتی در بازار انحصاری که خریدار انتخابی نداشته باشد جز آنچه به او عرضه میشود این ثروت ملی و سرمایه آیندگان است که به دور ریخته میشود.
– در دیدگاه دوم یا صرف تجارت، با در نظر گرفتن واردات خودرو بهمنظور مصرف و سودآوری محض برای وارد کننده نیز شکل و محتوای آن مطرح است. به این صورت که لزوما واردات خودروی ساخته شده و خروج ارز باعث خسارت به ثروت ملی نیست زیرا با توجه به وجود دیدگاه اول و همچنین مزیت نسبی در ساخت و صدور سایر کالاهای با مولفه بومی با دانش فنی بالا چه بسا واردات خسرانی در پی نداشته باشد بلکه با تفکر و استراتژی مناسب بتوان تراز تجاری با دیگر کشورها را نیز مثبت کرد. تجربه گذشته در دهه شصت شمسی در کشور که محوریت ساخت داخل به هر قیمت را پیگیری میکرد شاید با مدیران کم تجربه و شرایط ویژه آن زمان که نوعی اجبار را با خود بههمراه داشت بهینه و شاید انقلابی به نظر میرسید، لیکن بالا رفتن تجربه مدیران و کم شدن منابع ارزی به سبب نوسانات قیمت نفت و وضع تحریمها نشان از آن داشت که این فرمول خیلی هم فرمول مناسبی برای شرایط بعدی کشور نبود.
امروزه یا حتی در گذشته اقتصاد بر پایه داد و ستد و مزیتهای نسبی شکل گرفته است. باید در نظر داشت که هیچ کشوری با اعمال اندیشههای خیالی به یک اقتصاد پویا دست میکند، بلکه آنچه در این موضوع نقش اصلی را ایفا مینماید تفکر مبتنی بر شناخت توان داخلی و نیاز خارجی است و بر عکس یعنی توان خارجی و نیاز داخلی. با بالانس دو مورد اخیر جدا از اهرمهای فشارخارجی وتعامل با اقتصاد جهانی غبار از آینده اقتصاد کشور زدوده خواهدشد.