سیاوش ملکی فر٬ عضو هیات مدیره اندیشکده صنعت و فناوری (آصف) و دانشجوی دکترای آینده پژوهی، مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور:
هر از گاهی، خبری در رسانهها میپیچید که کشورمان به زودی به جرگه سازندگان محصول صنعتی الف یا باشگاه کشورهای دارنده فناوری ب خواهد پیوست. برای شهروند ایرانی که در برخی زمینهها به بهای حمایت از صنایع داخلی، محصولاتی با کیفیت متوسط مصرف میکند و خاطره خوشی از “خودکفایی” ندارد، این سوال مطرح میشود که روند خودکفایی تا کجا میتواند پیش برود؟ مگر میشود در همه حوزههای صنعتی، “سازنده” بود؟
مساله “خرید یا ساخت” (Make or Buy)، یکی از مسالهها/تصمیمهای رایج در سیاستگذاری صنعتی است. برای مثال، سیاستگذاران باید تصمیم بگیرند که هواپیماهای مورد نیاز کشور را در داخل بسازیم یا از هواپیماسازهای برتر جهان بخریم؟ آیا به رغم چالشهای فراوان، به فهرست خودروسازان دنیا بپیوندیم، یا مرزها را باز بگذاریم و محصولات روز خودروسازهای برتر را وارد کنیم؟
تصمیمهای “خرید یا ساخت”، صرفاً در سطح ملی مطرح نیستند. شرکتها/سازمانها نیز به دفعات در این موقعیت قرار میگیرند. مثلاً یک بنگاه صنعتی تولید خودرو باید تصمیم بگیرد که آیا پیچ و مهرههای مورد نیازش را بسازد یا از پیچ و مهرهسازان حرفهای بازار بخرد؟ من و شما نیز بارها چنین تصمیمهایی گرفتهایم و میگیریم: امشب غذا درست کنیم یا به رستوران برویم؟ شال گردن را خودمان در منزل ببافیم یا از بازار بخریم؟
درباره این تصمیمها در سطح ملی، ملاحظات متعددی وجود دارد که نگارنده میکوشد در این مجال کوتاه، برخی از آنها را طرح کند
روستاهای قدیم را به خاطر بیاورید. معمولاً هر خانوار روستایی، یک نهاد نسبتاً “خودکفا” بود که سرپناه، پوشاک، خوراک، انرژی و … مورد نیازش را تولید میکرد و حتی آموزش فرزندان خویش را نیز برعهده .میگرفت. روستاها، نماد “عصر کشاورزی” هستند که یکی از پارادایمهای حاکم بر آن، “خودکفایی”، به معنای تامین حداکثری مایحتاج بود. عصر کشاورزی، با اختراع ماشین بخار جای خود را به عصر صنعت داد
یکی از ویژگیهای کلیدی عصر صنعت، “تقسیم کار” و “تخصصیشدن کارها” بود. در عصر صنعت، نه تنها افراد، بلکه سازمانها، و به تدریج شهرها و به تدریج کشورها، حوزههای تخصصی خاصی را برگزیدند. برای مثال، ژنو یک جهانشهر سیاسی یا توکیو یک جهانشهر اقتصادی است
تقسیم کار/تخصصیشدن صنعتی در سطح بینالمللی به این معنا است که هر کشور، بسته به مزیتهای خود، اعم از جغرافیایی، طبیعی، انسانی، تاریخی و …، تعداد انگشتشماری از حوزههای صنعتی را انتخاب کرده و بر آنها متمرکز میشود و در نتیجه به خبرگی/تخصص دست مییابد. طبق برخی استانداردها، حدود 110 شاخه صنعتی وجود دارد که دولتها تلاش میکنند در تعداد محدودی از آنها به “تولیدکننده/سازنده” تبدیل بشوند. مثلاً یکی از اولویتهای دولت کوبا، فناوری زیستی (بیوتکنولوژی) است و آلمان نیز با سیاستگذاری هوشمندانه توانسته به یکی از قطبهای صنعت خودرو بدل شود. تخصصیشدن، میتواند متضمن “تنوع”، “تفاوت” و “تمایز” باشد؛ چیزی که بازار امروز خواهان آن است و شاید بهتر باشد بگوییم آن را “میستاید”.
این ضربالمثل قدیمی را به خاطر آورید: “یک ده آباد، به از صد شهر خراب”. منابع همه کشورها، از توسعهیافته تا کمترتوسعهیافته، محدود است و کلید افزایش اثربخشی منابع، تمرکز و تخصیص هوشمندانه آنهاست. دولتها با تمرکز بر حوزههای خاص، اثربخشی منابع محدود خود را افزایش میدهند و به جای آن که در طیف وسیعی از زمینهها، “متوسط” باشند، میکوشند در تعداد انگشتشماری از شاخهها، به “تمایز” و “برتر”ی دست یابند.
ساخت برخی محصولات صنعتی صرفاً به منظور پاسخگویی به بازار داخلی کشورها بیمعناست، زیرا تولید آنها در مقیاس بالا توجیه اقتصادی پیدا میکند. هواپیمای پهنپیکر را در نظر بگیرید که در کشورهای کمجمعیت و کموسعت، تقاضای آن حداکثر به تعداد انگشتان یک دست میرسد. اما تولید آن زمانی توجیه پیدا میکند که دست کم 100 فروند آن فروخته شود. در این موارد، چارهای جز “خرید” باقی نمیماند. برخی منابع پیشبینی کردهاند که به زودی، با ادغام خودروسازان جهان، کمتر از 10تای آنها باقی میمانند و تولیدکنندگان منطقهای و کمتیراژ ، برای فرار از ورشکستگی باید به تملک غولها در بیایند یا نقشهای دیگری ـ مثلاً قطعهسازی ـ برعهده بگیرند. برخی صاحبنظران، پا را فراتر گذاشته و معتقدند که اساساً موقعیتهای مناسب در صنایع سخت همچون فولاد، خودرو یا صنعت هوایی، اشغال شده و ورود به آنها برای کشورهای تازهوارد، غیر ممکن است. تازهواردها باید به فکر حوزههای بکرتری همچون صنایع نرم یا خلاق باشند.
بنابراین هیچ کشوری نمیتواند “همه چیز را بسازد”: کشورهایی که میخواهند همه چیز را بسازند، محکوم به “متوسطبودن” هستند، و در بهترین حالت، به تولیدکنندههای “متوسط”ی تبدیل میشوند که محصولشان چنگی به دل نمیزند.